وی دوره کامل حکمت متعالیه را در محضر حضرت امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و آیتالله شیخ مهدی مازندرانی گذراند. معظمله سطوح عالی را در حوزههای علمیه قم، زنجان و مشهد تدریس کرد و بیش از 30سال در حوزه علمیه مشهد به تدریس خارج فقه و اصول، تفسیر، کلام و عقاید و فلسفه مشغول بود. وی 24 اردیبهشتماه سالجاری درگذشت. در بررسی ابعاد علمی و شخصیتی این مرجع عالیقدر و استاد معظم فلسفه و تفسیر به گفتوگو با هادی رستگار مقدم گوهری پرداختیم که از سال 60 تا زمان وفات، همراه استاد بوده است. «آداب زیارت»، «آشنایی با حکمت مشا و اشراق»، «اجتهاد و تقلید»، «اشعه اللمعات»، «حکمتهای مثنوی» و... ازجمله مهمترین آثار رستگارمقدمگوهری است.
- در ابتدای این گفتوگو لازم است در مورد ابعاد علمی و شخصیتی آیتالله سیدعزالدین زنجانی توضیح دهید تا خوانندگان بیشتر با ایشان آشنا شوند.
آیتالله زنجانی از معدود علمایی بودند که همانند علمای سنتی گذشته، از علوم متفاوت و مختلفی بهرهمند بودند؛ یعنی از سمتوسوی تخصصگرایی خارج شده و به سمت همجوشی علمی پیش رفته بودند. به این معنا که به تخصص در یک علم اکتفا نکرده و ابعاد مختلف علمی را در خود جمع کرده بودند و همانند استادان خود، علامه طباطبایی و آیتالله بروجردی و همچنین حضرت امام(ره) بودند. همین ابعاد موجب شد که دیدگاه و اندیشههای ایشان در حوزههای مختلف علمی رشد و تأثیر بسزایی داشته باشد.
- روش تفسیری ایشان چه بود و چه نوآوریهایی در تفسیر داشتند؟
شیوههای مختلفی در تفسیر وجود دارد. بعضیها آیات را فقط بر مبنای روایات ائمه(ع) تفسیر میکنند و بعضی دیگر به جنبههای لفظی یا ادبی میپردازند. اولا شیوه و مبنای تفسیری ایشان همانند استادشان مرحوم علامه طباطبایی، براساس آیات قرآن و آیه به آیه بوده است؛ یعنی تفسیر آیهای را به نسبت با آیات دیگر انجام میدادند اما نگاهشان نسبت به تفسیر صرفا آیات و حتی روایات صرف نبوده است؛ یعنی تا حدودی آیات را با مسائل روز اجتماعی تطبیق میدادند. در واقع میتوان گفت روش تفسیری ایشان، روشی سنتی نبود بلکه به مباحث جدید مانند اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... هم اشاره میکردند.
در مسائل اعتقادی بیشتر به مباحث عقلی اهمیت میدادند؛ یعنی اینکه در تفسیر مباحث اعتقادی قرآن از شیوههای فلسفی یا حتی عرفانی مدد میگرفتند که میتوان به نمونههای بسیاری اشاره کرد، البته این را هم باید عرض کنم که با تمام این مسائل از جاده اهلبیت(ع) هم خارج نمیشدند؛ یعنی مبنای اصلی، روایات ائمه(ع) بود اما با نگاه به اقتضائات روز وارد مسائل میشدند و بارها هم اشاره میفرمودند که مثلا تفسیر رشیدرضا، از تفاسیری است که به مسائل جدید هم میپردازد؛ بنابراین به این ترتیب تفکرشان این بود که باید قرآن را وارد زندگی روزمره و جامعه بشری کرد چرا که قرآن برای بشر نازل شده است نه برای تفسیرکردن، خواندن و قرائت که البته اینها در جای خود مثبت است ولی در عین حال به این هم اشاره میکردند.
- چه نوآوریهایی در تفسیر داشتند؟ ویژگی تفسیر ایشان نسبت به المیزان یا دیگر تفاسیر معاصر چیست؟
استاد دیدگاههای جدیدی در تفسیر مطرح کردهاند و حتی نقدهایی به مرحوم علامه طباطبایی داشتهاند؛ مثلا در مورد آیه «بسماللهالرحمنالرحیم» ویژگی و برداشت جدیدتری دارند که بسیاری از مباحث دیگر در فقه را توجیهپذیر میکند که مفصل است و شاید در این مجال نگنجد اما علاقهمندان میتوانند به آثار ایشان مراجعه کنند.نکتهای که تفسیر استاد را از تفسیر علامه طباطبایی و دیگر تفاسیر شاگردان علامه طباطبایی متمایز میکند این است که ایشان تفسیر را آموزش میدهد نه اینکه قرآن را تفسیر کند و در حقیقت در درس ایشان، شیوه تفسیر گفتن بیان میشد. همچنین در مورد آیات محکم و متشابه، معتقد بودند که اغلب آیات قرآن جزو محکمات است و تعداد آیات متشابه، کم است. متشابه واقعی آن است که ائمه(ع) بگویند؛ یعنی نیاز به تأویل داشته باشد. بنابراین معتقد بودند اینکه نتوانیم آیهای را تفسیر کنیم یا از آن چیزی نفهمیم، دلیلی بر متشابه بودن نیست.
- در مسائل فقهی و اصولی رویکردشان چه بود و چه دیدگاه خاصی داشتند؟
در مسئله فقهی و اصولی هم ایشان فقیه و مجتهد مسلم بودند. نکتهسنجیها و دقتهای عقلی فراوانی را میتوانیم بگوییم که در برداشتهای خود بهکار و از آن بهره میبردند. میتوان گفت ایشان مباحث فقهی و اصولی را با واکاوی و دقت در واژهها انجام میداد که امروزه از آن بهعنوان فلسفه تحلیل زبانی یاد میکنند. دقیقا در شیوههای فقهی و روش برداشتها و استنباط ایشان میتوانیم به راحتی اینها را ببینیم؛ یعنی گاهی اوقات در بعضی از مسائل بسیار دقیق وارد میشدند و واژهها را واکاوی میکردند که واژه چه هست و اصل آن چگونه است و به این ترتیب، هر واژه را با مباحث و دیدگاههای عرفی منطبق و استنباط خود را به این شکل بیان میکردند.
عنصر زمان و حتی مکان را در تحقیقات خود لحاظ میکردند و بهشدت هم بر آن پای میفشردند.استاد در مورد مبحث فقه سیاسی، علاوه بر اینکه به مسئله ولایت فقیه بسیار اهمیت میدادند و از نظر فقهی این مسئله را اثبات میکردند و طبعا به استاد خود، حضرت امام(ره) تعمیم میدادند ولی بهعنوان عنصر کلامی به ولایت فقیه اعتقاد داشتند، بنابراین با اعتقاد، نظام جمهوری اسلامی را قبول داشتند؛ یعنی بهنظرم فراتر از مبحث فقهی به مسئله ولایت فقیه و نظام اسلامی نگاه میکردند.
- با توجه به حضور پرقدرت اصحاب مکتب تفکیک در حوزههای علمی مشهد، مشی فلسفه ورزی ایشان چگونه بود؟
بله! همانطور که شما گفتید جو حاکم بر مشهد ضدفلسفی محسوب میشود، یعنی با فلسفه و مبانی عرفانی چندان روی خوشی ندارند و بلکه تضاد هم دارند. ایشان در چنین فضایی، فلسفه و فلسفهگویان را کمک میکردند. مرحوم استاد سیدجلالالدین آشتیانی در اوایل دهه 60 وقتی در مشهد، درس فلسفه را آغاز کرده بودند بهخاطر هجمهها، درس خود را به مکان دیگری منتقل کردند.
یکی از کسانی که بهشدت از استاد آشتیانی پشتیبانی میکرد و ایشان را تأیید و حتی شاگردان را تشویق به حضور در کلاسهای ایشان میکردند، استاد زنجانی بود. ایشان با تعصب به فلسفه نمیپرداخت؛ یعنی نگاه ایشان به مباحث فلسفی و عرفانی تنها نگاه نقلکننده یا تفسیری نبود. استاد، مفسر و شارح نبود بلکه در فلسفه و عرفان اجتهاد میکرد و بهنظریهپردازی میپرداخت.
- در مباحث عرفانی چه دیدگاههایی داشتند؟ گویا ایشان مولویشناس نیز بودند و به وی خیلی علاقه داشتند؟ً
میان مباحث عرفانی به مهمترین آنها یعنی مباحث فصوصالحکم ابنعربی و در عرفان عملی هم به مثنوی معنوی بسیار میپرداخت. ایشان به مفاهیمی همچون ولایت، عشق، شوق، انسان کامل و امثال اینها بسیار اهمیت میداد؛ یعنی در واقع مبنای عمل و بحث ایشان در اینگونه مباحث بهویژه در بحث عشق، مبحث لفظی نبود و بیشتر معنا را مدنظر قرارمیداد و براساس همین دیدگاه به سراغ آیات و روایات میرفت و معتقد بود لازم نیست حتما واژه عشق در آیات و روایات آمده باشد، همین مقدار که معنای عشق در آیات و روایات وجود دارد کفایت میکند تا تشخیص دهیم این موضوع، یکی از مباحث مهم و مشترک بین این علوم و حتی قرآن است؛ یعنی برای اینگونه مباحث از قرآن مدد میگرفت. بنابراین از نظر استاد، لفظ، در مباحث عرفانی جنبه طریقی داشت نه اینکه هدف بوده باشد. آیتالله زنجانی بیشتر بهمعنا توجه میکرد و معنا را حقایق باطنی میدانست. میگفت چیزی که حقیقت است و ما باید به آن توجه کنیم؛ معناست نه الفاظ. ممکن است حقیقتی با الفاظ مختلف وجود داشته باشد، البته این دیدگاه مقابل دیدگاه مخالفان فلسفه در مشهد است. بنابراین از همین جهت مبانی عرفانی و حتی فلسفی را با مبانی دینی انطباق میداد و به این شکل به آنها توجه میکرد. او از میان عرفایی که جنبه عرفان عملیشان بر عرفان نظریشان میچربد، مولوی را بسیار میستود و او را جزو یکی از شخصیتهای بسیار مهم در مبانی عرفان میدانست، البته نقدهایی هم بر مثنوی داشت.
- جلسات تدریس عرفان خصوصا شرح مثنوی هم داشتند؟
در دهه 60در مشهد عدهای از جوانها جذب مراکزی شده بودند که تحت عنوان فعالیتهای عرفانی رشد کرده و جوانهای زیادی را به انحراف میکشاندند. بنابراین استاد، تصمیم گرفت جلساتی را از طریق مبانی عرفانی برگزار کند تا حقایق آشکار شود. ازجمله جلسات شرح مثنوی با این عنوان شروع شد ولی در واقع نقد صوفیگری بود که در مشهد آغاز شده بود که تأثیر بسیار زیادی داشت. عدهای از جوانها آمدند و کتابهایی را که از این مراکز گرفته بودند به ایشان دادند و گفتند: ما امروز فهمیدیم که این مسیر، مسیر درستی نیست. استاد هم فرمودند: امروز خستگی از تنم رفت (بعد از 3 سال تلاشی که در این زمینه داشتند). ایشان با شرح مثنوی توانست تمایزی بین تصوفی که مبتنی بر عرفان نظری است و صوفیگری که مبتنی بر رفتارهای کاذب و حتی غیرشرعی، نشان داده و عدهای را از گمراهی نجات دهد.